روز یکشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۱ سایت تابناک در خبری از دو جوان محکوم به اعدام در ملاء عام در اصفهان با نامهای اختصاری «محمد.ق» و «صادق.م» خبر داد.
اخیرا یک منبع موثق که نخواست نامش فاش شود اطلاعات تکمیلی در رابطه با این دو جوان به نامهای محمد قائدی و صادق محمودی، همچنین شرح واقعه را جهت انتشار به کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام رسانده است.
بر اساس این گزارش، صادق محمودی بدون هیچ جرمی به اعدام محکوم شده و برای اخذ اعترافات اجباری، به شدت شکنجه شده است. بر اساس این گزارش شدت شکنجه های صادق محمودی به حدی بوده است که وی دیگر حالت عادی نداشته و روانی شده بود. ماموران زندان صادق را با دستبند از مچ آویزان کرده بودند طوری که گوشت مچ دستهای این زندانی کنده شده و گوشت اضافی آورده و عفونت کرده بود. ماموران آنقدر با مشت به بینی صادق کوبیده اند که بینی او از چند نقطه شکسته است.»
نام ارسال کننده این مطلب نزد کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام محفوظ است. ما برای حفظ امانت مطلب را عینا منتشر میکنیم.
این منبع در مطلب خود در باره دو جوان محکوم به اعدام در ملاء عام نوشته است:
«صادق محمودی، بختیاری و مجرد است. شغل او سرهم بندی دکل برق بود، اسکلت فلزی دکل برق سر هم میکرد. وقتی بچه بود پدرش فوت کرد و مادرش هم جدا شد.
صادق با دو خواهر و برادر کوچکتر از خودش نزد عمویش بزرگ شد.
صادق دوستی داشت بنام محمد قائدی که چند سال با هم رفیق بودند. محمد قائدی گویا ۶ سال نامزد داشت.
یک روز محمد و صادق در باغی مشروب خورده بودند، در برگشت محمد قائدی به نامزدش زنگ میزنه که بره خونشون، وقتی جلوی درب میرود با نامزدش دعوایش میشه و یک نفر در محل زنگ میزنه پلیس ۱۱۰ ( محل: مسکن فولادشهر)
محمد قائدی و صادق محمودی هنوز از ماشین پیاده نشده بودن که پلیس سر میرسه، سربازه پیاده میشه میره سراغ محمد قائدی و درجه دار به اسم نصیری پشت فرمون ماشین بوده و پیاده نشده. مأمور با قائدی بحثشون میشه و تلاش میکنه گلاویز بشه، قائدی میخواد مأمور رو رد کنه اما مامور ولکن نبوده ، مأمور کلاش رو میگذاره توی سینه قائدی و هلش میده محمد قائدی هم اسلحه رو از مأمور میگیره، مأمور فحش ناموسی میده و فرار میکنه.
درجهدار نصیری از ماشین پیاده میشه، محمد قائدی برای ترسوندن مامور درجهدار گلنگدن میکشه میگه جلو نیا و خودش فرار میکنه، مامور درجهدار نصیری از پشت با کلت یه تیر به کمر قائدی میزنه، محمد قائدی هم برمیگرده و چون سلاح از ضامن خارج و روی رگبار هم بوده خشاب رو خالی میکنه روی درجهدار
همزمان یک ماشین دیگه پلیس هم آمده بود و صادق و محمد که گلوله خورده بود رو دستگیر میکنن.
حالا چرا حکم اعدام به دو نفرشون دادن؟
چون وقتی میرسن که دستگیرشون کنن صادق بالای سر نصیری بوده مدتها صادق رو زیر شکنجه میبردن و میگفتن تیر خلاص رو تو به درجهدار زدی!
اما صادق میگه من مست بودم و اصلا نمیدونم چی شده!
صادق رو اینقدر شکنجه کرده بودن که دیگه حالت عادی نداشت و روانی شده بود. اینقدر هم با دستبند آویزان بوده که گوشت مچ دستهاش کنده شده بود، گوشت اضافی آورده و چرک کرده بود،
با مشت به دماغش زده بودند و بهش میگفتن چرا دماغت نمیشکنه! چند جای دماغش رو شکسته بودن….»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر